تو اومدی و من فهمیدم،

تو اومدی و من فهمیدم، وقتی یکی هست که دوستت داره، دنیا، چه دنیای خوش آب و رنگی میشه
فهمیدم که هیچ غروبی نمیتونه دلگیر باشه
که دیگه چشمم جز نیمه پر لیوان هیچ چیزی نمیتونه ببینه
فهمیدم من چقدر قشنگ‌تر و سرمست‌تر شدم
که میشه چند ساعت با یکی هم صبحت شد ولی اونقدر غرق جذابیت لبهاش و تن صداش شد که اصلا نفهمی چی‌ها گفته
تو اومدی و من فهمیدم میشه برای یک نفر هر روز چند بار ضعف کرد و مرد ولی با بودنش کنارت دوباره از نو زنده شد
تو اومدی و من آروم و ریز، زیر لب میگم: آخه تا الان کجا بودی؟ چرا زودتر ندیدمت؟!

سیما_امیرخانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.