| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
من با تو نگویم که تو پروانهٔ من باش
چون شمع بیا روشنیِ خانهٔ من باش
در کلبهٔ ما رونق اگر نیست، صفا هست
تو رونقِ این کلبه و کاشانهٔ من باش
من یادِ تو را سجده کنم ای صنم اکنون
برخیز و بیا، خود بتِ بتخانهٔ من باش
دانی که شدم خانهخرابِ تو حبیبا
اکنون دگر آبادیِ ویرانهٔ من باش
لطفی کن و در خلوتِ محزونِ من ای دوست
آرام و قرارِ دلِ دیوانهٔ من باش
چون باده خورم با کفِ چو برگِ گُلِ خویش
ای غنچهدهان، ساغر و پیمانهٔ من باش
چون مست شوم بلبلِ من، سازِ هماهنگ
با زیروبمِ نالهٔ مستانهٔ من باش
من شانه زنم زلفِ تو را و تو بدان زلف
آرایشِ آغوشِ من و شانهٔ من باش
ای دوست، چه خوب است که روزی تو بگویی
«امید» بیا با من و پروانهٔ من باش
*شعر از مهدی اخوانثالث