عشق هرگز اندازه ی تنم نشد

عشق هرگز
اندازه ی تنم نشد
هربار ک آغوشی به انزوایم سرک کشید
و پرواز تنها رویایی بود
که با
بوسه ای به آن دل میبستم
غافل از اینکه
تنها خراشهاییست بر بالهای خسته ام
با زخمهایی ک روزگار به کامشان ریخته بود
می آمدند تا اندوه هایشان را
در تنهایی من خاک کنند
و برشانه های امن و صبورم
رنجهای خود را جا بگذارند و بروند
آری و عشق هرگز
اندازه ی تنم نشد..

لیلا اشکانی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.