پلــنگ سنگـــی دروازه‌ های بسته شهرم

پلــنگ سنگـــی دروازه‌ های بسته شهرم

مگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرم

تفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کن

تو تلخــی شراب کهنـــه ای من تلخــــی زهرم

مرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من هم

یکـی  از سنگ های  کوچک  افتاده  در نهــرم

کسی را که برنجاند تو را، هرگز نمی بخشم

تو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرم

تو آهوی رهای دشت های سبزی اما من

پلــنگ سنگــی دروازه‌های بسته شهــرم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.