برایم مهم نبود
که خواب باشی یا بیدار
برایم مهم نبود
که عریان باشی یا نیمه عریان
برایم مهم نبود
که بدانم چه کسی هم اتاق توست
یا چه کسی هم بسترت
همه ی این ها مسائلی کوچک بود
اما مسئله ی بزرگ
این کشف من بود
که همیشه دوستت داشته ام
و همیشه تو مثل گل نیلوفر
در آب های ذهن من شناوری
و در میان انگشتانم قد می کشی
مانند رشد علف تازه
در میان سنگ یک کلیسای تاریخی
برایم مهم نبود که اکنون چه کسی را دوست داری ؟
و به چه می اندیشی ؟
درباره ی این چیزها بعداً حرف می زنیم
مسئله ی سرنوشت ساز کنونی این است که
من تورا دوست دارم
و خودم را مسئول حمایت
از زیباترین دوبنفشه ی جهان می دانم
تو و بیروت...