کاش میشد بین استخون ترقوت یه خونه ساخت
یا لابه لای تار های موهات خوابید ...
یا بغل چشمات نشست ؛
نشست به تماشای منظره شون یا مثلا وقتی لب گشودی ، داری سخن میگی ، صداتو بغل کرد ..
نگاهتو بوسید ...
تو نمیفهمی اینارو !
میدونم ...
تو قد من دیوونه نیستی ...!!