زن ها بلد نیستند بد باشند

دیر می آیی

زود می روی

کیک جمعه ی نبودنت غمگین است

خانه سرنگی از هواست

که نفس کشیدنش درد دارد

می لرزم

می لرزم

و در نقّاشی ام خورشید می کشم

زن ها بلد نیستند بد باشند

سایه ام پشت پنجره فریاد می زند

آهای پسر همسایه

فردا مرد خوبی باش ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.