ناگه از آفاق دور ناشناس،

ناگه از آفاق دور ناشناس،
برق توفان ظلمت شب را شکافت
و زمین لرزید
و تن‌ام از تارکش تا پای
چون درختی برق خورد، تیر خورده، در هوا
از میان بشکافت
از میان این شکاف
روح تو بیرون پرید،
اکنون
قطره‌های سرد باران در شب نم‌ناک
بر سر خاکسترم یک‌ریز می‌ریزند
و درختان دگر در جنگل تاریک این دنیا
نمی‌دانم چرا خاموش می‌گریند.

رضا براهنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.