عاشقِ کبوتر بود !

عاشقِ کبوتر بود !

می گفت پرنده ای "وفادار" تر از آن نیست .

رهایش که می کنی هرجا برود ، خیالت راحت است که بر می گردد ...

فقط دو روز حواسش پرت شد 

فقط دو روز فراموششان کرد 

همه شان رفتند 

همه شان گم شدند !

او دانه می ریخت اما دیر بود 

هیچ کدامشان بر نگشتند !

مشکل اینجاست 

ما فراموش کرده ایم که هیچ تعهدی "یک طرفه" نیست !

وفادار ترین کبوتر هم ، برایِ ماندنش

دانه می خواهد 

"توجه" می خواهد 

"عشق" می خواهد ...

هیچ کبوتری ، ناگزیر به ماندن نیست ...

هیچ کبوتری !!!

« نرگس_صرافیان »

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.