عقربه ی بزرگ ساعت در آغوشِ من آرمیده است

عقربه ی بزرگ ساعت

در آغوشِ من آرمیده است

می‌ رود

لحظه‌ ای دیگر

می‌ روی

لحظه‌ ای دیگر

آغوشی بی‌ فرصت

بوسه‌ ای سرسری

دستی‌ تکان داده و نداده

می روی و نمیدانی

دنیای دقیقه ها

دنیای فاصله هاست

دور می‌‌ شوی

و عقربه ی کوچک ساعتِ من

به کندی

خواب می‌‌ رود

به سردی

خاموش می‌‌ شود


((نیکی‌ فیروزکوهی))

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.