مشورت با غمزه چشمت را پی تسخیر کیست
باز این تدبیر بهر جان بی تدبیر کیستدست یاری کاستین مالیده جیب ما گرفت
جیب ما بگذاشت تا دیگر گریبانگیر کیست
ای خدنگ غمزه ضایع کن به ما هم ناوکی
تا بداند جان ما آماجگاه تیر کیست
این غرور نازیاد از بندی نو میدهدحسن را در دست استغنا سر زنجیر کیست
بندهای چون من که خواهد از تو قیمت یک نگاه
آورد گر دیگری در بیعش از تقصیر کیست
نام گو موقوف کن وحشی که این طومار شوقهست گویا کز زبان عجز بی تأثیر کیست
((وحشی بافقی))