تو سراب موج گندم، تو
شراب سیب داریتو سر فریب - آری - تو سر فریب داری
لب بی وفای او کی به تو
شهد می چشاند
چه توقعی است آخر که از این طبیب داری
شب دل بریدن ماست
چه اتفاق خوبیچمدان ببند بی من سفری غریب داری
پس از این مگو
خیانت به حکایت یهوداکه مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داری
چه شکایتی است از من که چرا به
غم دچارم
تو که از سروده های دل من نصیب داری...
فاضل نظری