بوسه زد پیشانی ام در روز اول پدرم

بوسه زد پیشانی ام در روز اول پدرم
تا که جان گیرد تنم با هر تپش با هر دمم

آرزویش هست بیند بال پرواز مرا
تا به اوج آسمان ها بگذرد این باورم


مهکامه شریعتی

ای روشنی کائنات، در دل شب‌ها نور توست

ای روشنی کائنات، در دل شب‌ها نور توست
هر قطره بارانی که می‌بارد یادگار توست

با عشق و رحمت، هستی را در بر گرفته‌ای
در سینه هر دل، آوای امید توست

مهکامه شریعتی

قرارمان بی وفایی نبود نازنینم

قرارمان نبود دل بی تابم را با بوسه روی عکس هایت آرام کنم...
قرارمان نبود هر زمانی تو را کم داشتم چشمانم را بسته و تورا کنارم تصور کنم...
قرارمان بی وفایی نبود نازنینم
قرارمان..قرار شادی بود...قرار زندگی بود...
عزیزِ بی وفایم این دل بی قرار که در انتظارت می‌تپد
هنوز به یاد لحظاتی که در کنارم بودی، زیر لب نامت را زمزمه می‌کند.
آه اگر باز آیی، سکوت این دل شکسته با لبخندی از حضورت می‌شکند،
ای بهترین بی‌وفا.

مهکامه شریعتی

دل دیوانه ام تا ابد در یاد تو زندگی می‌کند

دل دیوانه ام تا ابد در یاد تو زندگی می‌کند
استخوان هایم تا ابد از دلتنگی ات درد می‌کند
درد دلتنگی ات را به رگهایم تزریق کرده ام...


مهکامه شریعتی

من سنگم تو احساسم بده

من سنگم تو احساسم بده
من دردم تو درمانم بده
من غرقم تو نجاتم بده
من سردم تو گرمایم بده


مهکامه شریعتی

در این دل بعد تو غم لانه کرده

در این دل بعد تو غم لانه کرده‌
نبودت این دل و دیوانه کرده
همان دل را که اینجا جا نبودش
بگو حالا چه جایی خانه کرده
تو رفتی و دلت سامان بدادی
غمت مارا بسی دیوانه کرده‌
از ان هنگام چیدنت ز بستان
قناری ناله ی مستانه کرده
خیال دیدن رویت دوباره
زمانه همچو یک افسانه کرده


مهکامه شریعتی