| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
تو
سیبِ سرخِ شاخهای
در آفتاب،
آنقدر زیبا
که سرخیت
روی گونهی باد مینشیند.
و من
همچون شاخهای
که زیرِ بارِ غمت
خم میشود،
هر بار
برگها کنار میروند
تا تو را بهتر ببینم.
با تمام دلم
میخواهم آرام،
بیآنکه آسمان بلرزد،
ببویمت.
اما
هر چه نزدیکتر میآیم،
عطرِ رسیدنت
پاییز را
در من بیدار میکند.
میترسم
اگر لحظهای لمسَت کنم،
تمامِ جهان
به دامنِ سرخت
سقوط کند.
پس
فقط از دور
تو را نفس میکشم؛
سیبِ سرخی
که هرگز
تو را نخواهم چید.
بهمن رسولی