کوفه را از عدل حیدر، بویِ قرآن می‌دهد

کوفه را از عدل حیدر، بویِ قرآن می‌دهد
جانِ تب‌دارِ زمین را درس ایمان می‌دهد

آنکه در گردابِ جهل افتاده، دستش را علی
با طنابی از کلامِ خویش، سامان می‌دهد

(أینَ عَمّار)ش دلِ تاریخ را خون می‌کند
پاسخی بر پرسشِ نجوای وجدان می‌دهد

در دلِ میدان، به تیغِ ذوالفقاری در سخن
لشکری از شبهه‌ها را حکمِ ویران می‌دهد

فقر را کُفری برابر با خداوندِ رحیم
خوانده و اینگونه بر ما درسِ عرفان می‌دهد

حاکمِ عادل اگر خواهد بنایِ مُلکِ خویش
خطبه‌هایش نقشه و آدابِ بنیان می‌دهد

درسِ عبرت از جهانِ بی‌وفایِ فتنه‌گر
بر خردمندانِ دنیا، سهمِ آسان می‌دهد

شرحِ خلقت را از آن آغازِ بی نام و نشان
تا سرانجامِ جهان، با ذکر و برهان می‌دهد

عارفان را در سکوتِ نیمه‌شب‌هایِ نیاز
نکته‌ها از رازهایِ نابِ پنهان می‌دهد

شرحِ داغِ سینه‌ی خود را پس از ختمِ رُسُل
در دلِ شب‌ها به چاهِ غصّه، با جان می‌دهد

وصفِ محشر را به عدل و قسط و آن روزِ حساب
با ترازویِ دقیق و خطِ میزان می‌دهد

این غزل هم وام‌دارِ خوانِ پُر فیضِ علی‌ست
اینچنین شعری به طبعِ بنده، امکان می‌دهد

دکتر سید هادی محمدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.