| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
در مردمکِ جهان،
حفرهای از تو مانده
نه تصویر،
نه صدا،
فقط نوری که
از نبودت میتابد
پلهها را میشمارم
هیچکدام به پایان نمیرسند
زیر هر پله،
قهوهای نیمهسرد است
و مرگی ناتمام،
و خندهات
که هیچگاه ندانستم
چگونه نگه دارم
قایقی در مغزم میسوزد
می سوزد
و باز قایقی...
چون اندیشههایی که
راهِ بازگشت نمییابند
تو در مرکزِ چشمِ کهکشان ایستادهای
جهان از مردمکت عبور میکند،
و نورت هنوز
راه باز میکند
راهی که فقط من میشناسم
شیوا فدائی