| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
| 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
| 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
| 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
| 27 | 28 | 29 | 30 |
دُوری تو را
چون کوههای تهِ آینه میبینم.
در هر نَفَس
سایهات را
بر دیوارِ بُنِ چاهِ شب میخوانم.
تو
آبِ زلال و روانی
که از حلقومِ زمین میگذری
و صدایت
در استخوانهایم
میپیچد.
دستهایت را
این بادهای گرمِ جنوب
بر پوستِ زمانِ من میفشارم.
تو
در فاصلهی ابروهایم
خانه ساختهای.
دوستت دارم به وسعت واژه ی تماشا
تمنای تشنگیم را در تماشا دریاب
من حتی
با چشمانِ بسته
تماشایت میکنم.
دُوری ات
این زخمِ کهنِ گَورستانها نیست
تو
همانندِ ستارهای
که نورش میمیرد
امّا هنوز
در مردمکهای شب
جاری است.
من
با هر تپش
جای خالی را پر میکنم
که تو
از ژرفایِ آن
سر بر میآوری.
حسین گودرزی