«اگر آن ترک شیرازی به‌دست آرد دل ما را»

«اگر آن ترک شیرازی به‌دست آرد دل ما را»
به یک لبخند می‌بخشم همه مُلک ثریا را

نه از زلفش گره وا شد، نه از چشمش امان آمد
ولی در ناز او دیدم صفات ربّ اعلا را

دل از سودای او خسته، ولی در بند او راضی‌ست
که می‌داند چه سان باید فریبد اهل معنا را

به جامی گر دهد وعده، به نام عشق و شور ناب
خدا داند که می‌سازد ز هر واژه معما را

نسیم صبح می‌گوید: ز کویش بوی جان آمد
که می‌لرزاند از یادش دل پیر تماشا را

من و سودای آن چشمت، که در آیینه می‌رقصد
به یک لبخند می‌گیرد دل و جان وتمنا را

محمدرضا گلی احمدگورابی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.