بشنو ای خواجهٔ شیرین‌سخن، حافظ راز

بشنو ای خواجهٔ شیرین‌سخن، حافظ راز
که جهان واله و حیران به دُردانهٔ توست

آسمان غرق تحیر ز سرودت مانده
چرخ گردون همه مست از قدح‌خانهٔ توست

دیده‌ها خاک درت بوسه‌زنانند هنوز
هر ذره جلوه‌ای از عشق به کاشانهٔ توست


طبع تو دلکش و افسونگر و جان‌بخشِ سخن
چشم دل، محو شکوهِ هنرمندانهٔ توست

چشمهٔ مهر ز هر بیت تو جوشیده به دل
شور ما ره‌زنِ اندیشهٔ رندانهٔ توست

زنده‌ای در دل خاک و ز حیات ابدی
جاودان نام تو، جاری ز لبِ چانهٔ توست

آمدم زائرِ آن تربتِ پاکت، حافظ
فاضل از عشق تو مست و دل دیوانهٔ توست

ابوفاضل اکبری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد