من بر آهم انگ می زنم
شاید آهنگ جدیدی طنین اندازد
غلامحسین افراس
آمدی و زمین از قدمت گلستان شد
آمدی و دل از شوقِ گل، شکوفان شد
آمدی و خدا از شوقِ حضورت، خندید
آمدی و زمین از نفس تو، تابان شد
آمدی و فلک سجده به پای تو نمود
آمدی و زمان از شگفتی، حیران شد
آمدی و طنینت به سماوات افتاد
آمدی و محبت تا ابد، فراوان شد
آمدی و کعبه سرمستِ نور و جلال
آمدی و دلِ مجنون، آیینه درخشان شد
آمدی و شرافت قد علم کرد بر عالم
آمدی و وفا تا ابد، ایمان شد
آمدی و جهان زنده شد ز نور لبت
آمدی و نام تو به لب، رقصان شد
آمدی و نفس از تو جان تازه گرفت
آمدی و دنیا پر از عطرِ بهاران شد
محسن اکبری نفس
چه دوسِت دارم هایی
تو پیچ تونل فاصله ها
بین حنجره ها گیر کرده است
همین الان همین ثانیه ها
دوست داشته باشین
آدما خیلی ساده میرن
تویی که فکر میکنی
همیشه وقت برای دوست داشتن است
محمد کیا حبیب زاده
شاید عشقی که دنبالش میگشتی
یه جاهایی توی این خونه باشه
از این راهی که توشی منصرف شو
یه راه بهترممیتونه باشه
شاید اونی که دنبالش میگردی
داره اینجا واسه تومینویسه
کنار اون بمونی تو قشنگی
اخه خوب میدونه چی بنویسه
عسل پروانه
ای ساغر اعلای من ای جان من جانان من
ای منتهای کار من ای مستی پنهان من
دیگر نشاید حال من ما را ببر ماوای من
جانم برون آور ز غم ای معنی امکان من
دل برده ای ایمان من ای راه من بی راه من
خوانم تو را دلدار من ای داور ریحان من
دیوانه ام بین حال من دیگر مران افکار من
مانم چه می داری مرا ای زاهد زندان من
شمس الشموس تار من ای باطن اظهار من
بینی تو این اصرار من ای عارف حیران من
دیگر بس است انکار من ای نقطه پرگار من
دانی تو این عصیان من کآخر بیا رضوان من
سید علی موسوی
مقصد و معبدم تویی، کعبه و قبلهگاه من
قبلهی عشق جاودان، سجدگهِ نگاه من
با تو هوای جان من عطر حضور میشود
بی تو پر از غبار غم، خانهی بیپناه من
نای نیام ز نام تو زمزمهها به لب رساند
اشک روان چو رود عشق، میبردش به راه من
چون که تویی چراغ دل، شامِ مرا سحر کنی
نور تو شد ستارهای در شب بیپناه من
شوق وصال تو مرا میکشدم به سوی تو
راه دراز و دل قوی، عشق تو رهسپاه من
عهد ببستهام که من، جز به تو رو نمیکنم
سایهی لطف تو شده، سایهی سرپناه من
الناز عابدینی
آیا دوباره بازت خواهم دید ؟
قسم به اسمت
قسم به فاصله
چشمهایم را می شویم
و از لب دریا
تو را آواز میدهم
و روبانی سرخ
که رشته ای از کلاف دلتنگی ست
بر پیشانی فانوسش
گره میزنم
تا از لرزش صدایم
به اسم عقربه های غروب
از چشمت افتادم
بر لب صخره ای
که محکوم به مرگ است
معظمه جهانشاهی
ای قطره ی اشک از دل من یا دل ابری
بر بام نگاهم نرسد مایه ی صبری
تب در دلم عریان و عیانبار بباری
هم فاصله زد زخم نهان هم لب خاری
ای ابر بهار از چه پی ریشه و برگی
در چشمه ی خورشید مدامی که بگردی
یا ابر خیالی به سرم سر زده یاری
با بارش هر قطره مرا خاطره داری