آدم در بهشت ارزان فروخت خویش را

آدم در بهشت ارزان فروخت خویش را
آنکه بامش بیش بودنرفت برف بیش را

صدظلم کرددوست بر ما۔شد فراموش
چه کنم ان زخم و زبانها و ان نیش را

پرکردی کیسه را اااااز مال دنیا وغنائم
ز یاد بردی ندیدی افتاده ودرویش را


در صلابت نفهمید دردبیمار را هیچ
سینه سپر کردوندیدجز بالاوپیش را

تا والا رفت رتبه و ان حکم ترفیعش
نداشت احترام موی سپیدوریش را

اخرت را فدا کرددر راه آمال و زندگی
غافل ز محشر بودوندیدآن اتیش را

بنگر شب و روز وآن خورشید و ماه
شاید دریابی اسرار این وآفرینش را


بخوان سرنوشت پادشاه وقیصران
بیاموزی در محضر دوست کرنش را

چرخی بزن درکنارقبرو تخت بیماران
می دانی قدرصحت تن خویش را

داودچراغعلی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد