دوست دارم من این تاراج نرد عمر را

دوست دارم من این تاراج نرد عمر را
تا به هر سختی بگیرد گرم وسرد عمر را
شب همه شب انتظار صبح‌ در فغانم مات بخت
کان پگاهم نیست باز این صبح‌ِ سرد عمر را
وه گرش من بازگیرم بخت مهرافزای خویش
تا قیامت پای کوبم خاک و گرد عمر را
گر من از حجب روی برگیرم از او
ازونوس عشق ‌سرخم‌ کرد زرد عمر را
جان به‌ اتش میکشد با چشمهای در غضب

پس تو ای کافر چرا گفتیم ترد عمر را
با نصیحتهای حافظ راه را بد باختم
کِی بداند راز امروز ، کهنه مرد عمر را
نقطه پرگار دنیا زخم زد خونین دل
چون به اسلوب اش نبودبیضی کشید ابیاض وَرد عمر را
کس نمی‌داند که پویا را مقام صید نیست
طعمه‌ ای هستم چو در نخجیر درد عمر را

پویا شارقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد