اگه با نگات رو به لاجوردِ آسمونی

اگه با نگات رو به لاجوردِ آسمونی
صدای سه تار ذوالفنون دلت ُ مث بید می‌لرزونه

اگه قدم زدن توی پاییز ُ دوس داری
صدای خش‌خش برگ توی گوشت زمزمه‌ی  زندگیه

اگه دستتو رو شمشادا می‌کشی
غروب ُ رنگ نابش توی چشات برق می‌زنه

اگه از ابرا شکلای زیبا می‌سازی
صدای رعد‌وبرق یهو میاد تورو مبهوت می‌کنه

اگه  پاتو تو آب چشمه می‌کنی
کلاغ ُ  تماشا می‌کنی که با نوکش آب می‌خوره

اگه تو موها  گل نسترن می‌کاری
چپ شدن یه کفشدوزک تورو پریشون می‌کنه

اگه به گربه‌ها میگی پیشی
دلت میخواد دستای تو واسه یاکریم دون بپاشه

اگه بدون هیچ دلیل یهویی لبخند میزنی
شونه‌هات از تنه‌ی رهگذرا مسیرشو کج می‌کنه

اگه زنبیل یه پیرزن ُ تا ته کوچه می‌بری
با دیدن یه مردِ پیرِ دست‌فروش اشک تو چشات موج می‌زنه

اگه دستاتو تو جیب می‌کنی
روی بلوک سیمانی زیگزاگ میری که زیر پاش آب جوبه

اگه دوس داری تاب بخوری
توی تنهایی خودت  لبات داره سوت می‌زنه

اگه یه شاخه گل ُ بو می‌کنی
چشات مسیر یه زنبور ُ تا ته خط، دنبال می‌کنه

اینو بدون عاشق شدی
عشق تا ابد  توی  نگات موج میزنه


مسعود حسنوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد