زخمی ِدردی عمیقم بی قراری میکنم

زخمی ِدردی عمیقم بی قراری میکنم
هرشبم را از نبودت گریه زاری میکنم

آرزوی رفته بر بادم کجایی تا سحر
در پی دیدار تو شب زنده داری میکنم

صبحها از فکر دیدارت مشوش می شوم
هر شبم را از نبودت گریه زاری میکنم

مثل برگی در خزانم تازیان بر پیکرم
هم وصال باد و باران یاد یاری میکنم

اول آذر برفت و چارده روزی گذشت
تا نفس دارم برایت بی قراری میکنم

باران جعفری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.