من برای تو شعر می گویم

من برای تو شعر می گویم
فی البداهه برای چشمانت
همه ی زندگیِ من بانو
تویی و ابروی غزلخوانت

تویی و موج موج گیسوهات
که دل تنگ من به آن بند است
تویی و خنده های شیرینت
که هزار بار خوش تر از قند است


تویی و چشمهای معصومت
که دلم را ربوده ای بانو
از همان لحظه که تو را دیدم
همه ی من تو بوده ای بانو

همه ی من تو بوده ای آری
که به یادت شبم سحر کردم
گرچه خود بی خبر ز این بودی
با نبودت چگونه سر کردم

مصطفی وحیدی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.