بغض سنگینی دارد

بغض سنگینی دارد
گلو یم
دلتنگ که می شوم
تو را می خواهم برای سیر نگاه کردنت

شاید معجزه کند
لمس دستانت
میان افشانی موهایم
و اینبار تا بی نهایت عاشق بمانم

باور کن چشمانی مملو از اشک دارم
و
دلم که دلتنگی تو را فریاد می کند

میوه ی ممنوعه ی من
تو که بودی
شرع و دین از خاطرم رفت
حالا مدتی ست دیندار گشته ام

برگرد
من
اشک
دلتنگی
دوباره با بودنت
شرع را فراموش خواهیم کرد


آزیتا صدیقی مهر

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.