ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دنیا سرا یا یک سرابی بیش نیست
چشمت بر این دنیا ببند
کین، اتفاقی بیش نیست
نامش قشنگ و دل فریب و دلربا
گاهی چنان تلخ است، که زهری بیش نیست
او مینشیند بر سر راهت عمری منتظر
آسوده مَنشین تو به ره
دنیا خیالی بیش نیست
گفتی به خود هرگز چرا و از کجا
ما آمدیم در این سرا؟
دنیا گرفته دور ما
ما غرق دنیا گشته ایم یا غرق است، این دنیای ما
یک نقطه کوچک میان کهکشان
یا کهکشانها در میان نقطهها
با چشم سر هرگز به امیدی مباش
تا درنوردی این جهان را از میان آسمان
دنیا، خدا داند نه سر دارد نه انتها
این ناکجا ما را بَرَد در ناکجایِ ناکجایِ ناکجا
هرچه در این دنیاست، هست دنیایی در آن
این هم معماییست، این چین است و آن
یک ذرهای هرگز نگردد جابجا
نه کهکشان، نه آسمان، نه کوهها بی اذن آن
ما هم در این دنیا، میان ذرهایم
ما غرق در دنیای خود گم گشته و سرگشتهایم
گفتم که دنیا یک سرابی بیش نیست
دل در سراب ناامیدی بستهایم
ما در درون خود، مرتب حرص دنیا میخوریم
آغوش خود پر از تمنا کردهایم
او نیست یاری با وفا
حاشا که خود، بازیچهی احوال دنیا کردهایم
علی عباسی