ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بر گل نشست قایق بی بادبان من
ناگاه تیره شد همه جای جهان من
ماندم میان ورطه ای از انتظار و ترس
از حرکت ایستاد زمان و مکان من
چشمم به هر طرف به امیدی روانه شد
موجی سوار موج دگر بود و می گذشت
دریا نشسته بود در آغوش ساحل و
سمت نگاه منتظرم هیچ برنگشت
ماهی در عمق آب و پرنده در آسمان
درگیر شور و حرکت و غوغای زندگی
خورشید و ابر و باد همه گرم کار خود
ماندم میان مرگ و تمنای زندگی
در اوج بی کسی و نفس های تلخ ترس
ناگاه از درون خودم یاوری رسید
تنها کسی که چشم امیدم ندیده بود
آن بی کرانه ای که صدای مرا شنید
دست مرا گرفت و به سمت خودش کشید
آن رشته های سست امیدم گسسته شد
نور نگاه من شد و بعد از رهایی ام
پلکم جز او به روی همه چیز بسته شد
عظیمه ایرانپور