بی تو ای دوست،اگر خاموشم ،

بی تو ای دوست،اگر خاموشم ،
باده ام ، در خُمِ دل می جوشم

دل من اهل فراموشی نیست
باده ی مِهرِ تو را می نوشم

شاهِ عشقی و منم بنده ی تو
حلقه ی مِهرِ شما در گوشم

عقل دیوانه شد از کار دلم
نه عجب گرچه چنین بیهوشم

از ازل ناف بُرِ عشق شدم
منّتَت تا به ابد بر دوشم


قاسم یوسفی

بیا از شب بگذریم...

بیا از شب بگذریم...

خورشید برسد
تو رانشانش می‌دهم


غروب،بغضِ خورشید است

حضورت بیداد می‌کند
نورِ من
رخ‌به‌رخم بمان
بر من بتاب

تاربه‌تارِ موهایم به دستانِ تو که می‌رسد
می‌درخشد
از مشرق تا مغربِ صورتم
گرم می‌شود
روشن می‌شوند چشمهایم
آرام می‌گیرند پلکهایم

سکوتم را میشنوی؟

امروز
یک طلوع بیشتر، تو را دوست داشتم


سمانه فربد

زمان گویایِ تاریخ جویایِ آینده ست

زمان
گویایِ تاریخ
جویایِ آینده ست
به تعبیری
جوینده
همیشه یابنده ست


مهین بزرگپور سوادجانی

در کوچه ی ما منزل اگر کردی و رفتی

در کوچه ی ما منزل اگر کردی و رفتی
با خود نبر از کوچه ی ما صلح‌و‌صفا را
یا روزی اگر دعوت مهمانی مایی
این خانه پر از عشق، نزن خانه ی مارا

شهرام عمرانی

گره زدی به پای من ، گشودنم نمیشود

گره زدی به پای من ، گشودنم نمیشود
غمی نشسته بر دلم ، زدودنم نمیشود
نه دیرومکتبی روم،رهاشدم بحالِ خود
به سوی قبله روکنم ، سجودنم نمیشود
من ازدیارعاشقی،غمی به خانه برده ام
چنان به ناله سرکنم ، شنودنم نمیشود
چه آفتی فتاده دل،غربیه ام دراین دیار
چرا که بین عاشقان ، فزودنم نمیشود
چکیده ام‌درون خود،چوسروبی قواره ام
فراری ام زدام عشق ، که بودنم نمیشود
گناه من مگر چه بود ،بِجُزجنونِ عاشقی
چنین غضب شدم دگر،ستودنم نمیشود


کریم لقمانی

من فرو ریخته ام تکیه گاهی نشوم

من فرو ریخته ام تکیه گاهی نشوم
زائری گم شده ام راه به چاهی نشوم
باد پائیز زده است بر بال وپرم
همچو موج متلاطم یکجا گاهی نشوم
شده ام خانه بدوش در این شهر غریب
چشم بندم بر بازی ایام گرد ماهی نشوم
آهی بنشین در خلوتی و گوی با دل حزین
جز این کار نیاید پشت و پناهی نشوم
مگرم تو گشائی ورهانی جان از بدنم
غیر جامه دریدن درمان گناهی نشوم


عبدالمجید پرهیز کار

لیلی بیا برگرد..

لیلی بیا برگرد..
قیصر شیدا شده...
در حسرت تو انگار
او پیر و تنها شده

او خسته و دلزده
او زار و بی قرار است
او در هیاهوی عشق
بی حال و ناتوان است

لیلی بیا برگرد
این عشق را نهان کن
در حسرت یار نمان
این حس را نهان کن

دیگر بس است دوری
دوریِ تو ز مجنون
یک جان بگیر و بگذر
از هر بدی مجنون

لیلی اگر نیایی
شعر دگر نگویم
با هر خیال باطل
سخن دگر نگویم...


یگانه یوسفی