کس چوحافظ نکـشید از رخ اندیشه نقاب

کس چوحافظ نکـشید از رخ اندیشه نقاب
ماییم و نوایی و دل خانه خراب
آمدم ساز کنم کوک، دل و چنگ زنم
دل به دریا بزنم، چامه سپارم به سراب
وقت میلاد من است، آینه را باز کنید
تا سپارم مه روی غزلم را به لعاب
ناله هایم سر ذوق است، به آتش بکشید

زیر خاکستر این شعر بسازید کباب
آتش آن نیست که از شعله ی آن خندد شمع
آتشین داغ من است این غزل و چامه ی ناب
آه از آن سیب، از آن روز هبوط
ذوق حواییِ من، زورق اندیشه به آب
صبر کردم که دل آرام شود ختم کلام
نشدم رام زمان، دل بسپارم به شراب

مریم راد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.