گویند عصای عشق است چوبی که دست موسی است

گویند عصای عشق است چوبی که دست موسی است
ایمان نیاورد کس تا اژدها نگردد
از چله کمانت تیری نشسته بر دل
کان با فسون و حکمت دردش دوا نگردد
گر عارفان عشقت این پرده بر نگیرند
از کشته پشته سازند از جهل جان بگیرند
خیام صراحی آور حافظ پیاله پر کن
کین قوم نامروت مستی ز ما نگیرند
دل در کمند زلفت افتاد ز عهد دیرین
سعی و سپر همه سوخت در این نبرد شیرین
پایی بنه به چوبه بگسل طناب دارم
تا مفسدان نگیرند از ما جان شیرین

مهدی لطیفی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.