وقتی کنارت گم شدم باران به مویم شانه شد
بوی تو با عطر بهار، بر بلبلان کاشانه شد
من بودم اندر چشم تو ، تو در دلم چرخی زدی
من ماندم اما قلب ِ من ، اندر پی اَت افسانه شد
ماهی شدی در برکه ام، تا دست بر رویت زدم
صد موج اندر شعله ها، صد شعله ی جانانه شد
دود از دلم بر آسمان برخاست از حُرم تنت
چشم من و چاه زَنَخ ، پیمانه در پیمانه شد
با یک نگاهت دلبرا، صد فتنه برپا کرده ای
لیلی میان کوی تو، مجنون ِ صد بیگانه شد
فتراک ِ چشمِ مست تو، چنگیز را از پا فکند
خونها بریزد اینچنین ، هم ساقی میخانه شد
رحمن لونی
رویاهایم را که میبافم
با نگاه به جورابهای سوراخم
سقف خیال بر سرم
آوار میشود .
سعید فلاحی
نسیم از کوی یار آمد در آن روز تماشایی
معطّر کرده روح من از آن عطراهورایی
از آن لحظه میسّرشد ببینم روی ماهش را
چنان از خود شدم بیخوددلم رفت از شکیبایی
هلال ماه ابرویش دل و دینم به یغما بُرد
از آن ترسم ز عشق او کِشد کارم به رسوایی
قمر در عقرب است امشب بیا ماه درخشانم
سرای دل منوّر کن نبیند شام تنهایی
دلم خوش باشد احوالش کنار یار مه رویی
شکر درکام من ریزد ندیده هیچ حلوایی ...
بیادرخانه ی قلبم نگر جای تو خالی شد
که بی شک خانه ی این دل نداردجای همتایی
به پیمانی که تو بستی وفاداری به پیمان کن
تو از بدعهدی ای جانا به هر عهدی مبرایی
غنیمت دان یک امروزو بیا خوش باش و شادی کن
که شاید شام امروزم نباشد صبح فردایی
چه زیبا گفته ای( اعمی )که آدم یک دمی بند است
تو از این دم مشو غافل که باشد یک معمایی
ماشاءالله پوردامغان اعمی
ادراک من ورای فهم تو
در ذهن کوچک ات
روزمرگی هاست
آدم می بینی
من از آدم و حوا
عبور کرده ام
از خویشتن خویش
تو در نَفس خود
افتاده ای به نَفَس
مینا لطفی
ابیات آغازین این غزل
چندی است
قافیه هایشان را باخته اند
سید نورالدین حسینی
آتشی در سینه دارم جای دل
آرزوها خفته در پهنای دل
دردرونش بین چه آشوبی بپاست
گوش کن تابشنوی غوغای دل
گشته مالامال دل کزموج عشق
پر تلاتم گشته در دریای دل
هر هوس هایش مهّیا کرده ام
جان نثاریها نمودم پای دل
گرچه مشتی خاک را دل کرده اند
کس چه داند ارزشِِ والای دل
بهر صیدم بنگرید این روزگار
دام هاگسترده در صحرای دل
عاقبت گردم فنا ازدستِ دل
شکوه ها دارم من ازسودای دل
ای(خزان)دوری کن ازامیال دل
پیچ خمها دارد این دنیای دل
علی اصغر تقی پور تمیجانی
مرا بیهوده میرانی به آغوش و بَری دیگر
مرامم نیست تا دل را دهم بر دلبری دیگر
حرامم باد اگر دل را به غیر دوست بسپارم
حرامم باد اگر جز دوست گیرم دوستی دیگر
تو وقتی میل رفتن می کنی امید می میرد
بیا جانا گل امید گیرد رویشی دیگر
دلمتنگ و دلت معشوق طنازم مگر سنگ است
که میسوزد دلم از هجر تو در آتشی دیگر
دلم می خواهدت، می خواندنت معشوق زیبایم
نمی بینم درون این دلم جز تو کسی دیگر
تو معشوق منی من با تو خوبم، بی تو غمگینم
بود عاشق کند معشوق من را چالشی دیگر
به سین و رآ و واو و یا و نونِ نام تو سوگند
حرامم باد اگر بر دل نهم مهر کسی دیگر
سروش عشق را بشنو بیا و اهل ماندن شو
که لیلی را نباشد همچو مجنون طالبی دیگر
مجتبی سلجوقی
غروب بی رنگ..
پاییز و زمستان شده ای
در اندرون خالی بی کسی ها
وتو
رسیده ای به آنچه که من،
هرگز نرسیدن...مغرور
کسی به داد این دل بیمار من
نرسید..
وقتی تبلور عشق آهنگین تو را
درآرشیو جنگ های دوم و سوم...
وکل ویرانی های این کره ی خاکی
هک می کردم..
به بلندای تاریخ نشناخته ی تو
ناشناخته ی من،....
پ.ن
چرا خداوند مرا هرگز به تو نرساند
هیچی نگو...
مهتاب آقازاده