اسیرم بر نگاه حضرت دوست

اسیرم بر نگاه حضرت دوست
کریمی و بصیرت خصلت اوست
کشتی نوح گر به مقصد میرسد
موج طوفان و صخره در طاعت اوست


امید زمانی منفرد

تو همون لحظه که عشقو توی چشمای تو خوندم

تو همون لحظه که عشقو توی چشمای تو خوندم
دست به دست تو گذاشتم. با قرارای تو موندم
عشقتو واسم نوشتی تو یه طومار بلندی مثل بارون
هنوزم با بودن تو جملات عاشقونه میشنوم با تار و پودم
گریه وقتی که میشینه روی گونه های عاشق
مثل اشکای قناری توی اون کویر چشمات جاری ام مثال رودم
ناو مسیحایی چشمات پُرِ یاقوت و زمرد واسه دریا
ببین اون موج خروشان روی دریام با همه حس و وجودم
میخونم سرود شادی با همه حس غریبم واسه حس مهربونی
تا ابد کنار قلبم تو بمونی که پُر از شمیم و عودم
ناز و کرشمه هاتو دید وقتیکه مژگان هم زدی
توی افکار بلندم نازنین همه این ناز و اداها رو میخوندم
واسه آغوش و کنارت تا ابد غریب و مستم
نازنین من نگارم اگه پیش من نباشی همیشه غبار و دودم


مهندس امین تقوی

من می طلبم تو باده بر لب

من می طلبم تو باده بر لب
من میخورم و تو حسرت شب

افسوس که دلم خزان ندارد
من سوخته ام تو مرده در تب

گفتم بسرایم غزل شاد صبوحی
گفت بیش مرنجان دلم بی سبب

ما رند جهانیم و شهره به عیارگی
پشت نکردیم به جهان یک وجب

اغوش جهان واکنی از دلتنگی ام
چون مرده شدیم دعایتان مستجب

ای مطرب می ندیده می بریز
یک عمر نخورده می بوالعجب

گفتی نکنم رندی و کردی باز
دریا نرود دلت هنوز هم طلب

سیاوش دریابار

نگرانم که در این بازی بی رحم زمان

نگرانم که در این بازی بی رحم زمان
باز گردم به حضور دل تو توبه کنان

نگرانم که همین شاخ ترک خورده تر
نتواند که خودش را برساند به خزان

مرگ بر چرخش تقدیر گره خورده به من
کاش از پای بیفتد نفس این دَوَران


گرچه ما آمده ایم، لیک خوشا چشم کسی
که عدم را بپذیرفت و نیامد به جهان

نگرانم که پس از این همه دوری یک روز
دل من باز بگیرد به سراغ از تو نشان ...

حالت زندگی ام بند همین تکرار است؛
نگرانم نگرانم نگرانم نگران ....


حسین وصال پور

بر بال های دو کبوتر

بر بال های دو کبوتر
روزهای من
آزادی ی عجیبی دارند
تاب بسته ام
میان دو درخت یاس
و احساس می کنم زمین را دوست دارم
زمین را بیشتر از همیشه دوست دارم

آنها
که خون بی گنهان را
بر چهار لنگه ی رندی بستند
آش دهان سوزی بودند
نصیب سوته دلان.

اما جهان بر مدار قُرب می چرخد
و مدارای دوری
به نفع زمین است
و بی نیازی خلق،
خدا را هم تنها می گذارد

برایم دست تکان دهید
که
نامی تازه دارم
نامی تازه
در رُستنگاه اندیشه
اما
نمی توانم سکوت نکنم
بعد ازینکه مثل کبوتری
از دهانم گریخته باشد.


سید جواد جزایری

تقدیر.من و تو را ندیده انگار

تقدیر.من و تو را ندیده انگار
از شهرِ شب ستم رسیده انگار

وقت است به آسمانِ دیگر بپریم
جایی که خدا عشق خریده انگار


نیلوفر سلیمانی

از حرم تا به حرم بود صفای عجبی

از حرم تا به حرم بود صفای عجبی
نینوای عجبی کرب‌وبلای عجبی

کربلا وادی عشاق حسین ابن علیست
بارگاه عجبی بود بنای عجبی

زائر حضرت او پای پیاده در راه
راهیان عجبی حال و هوای عجبی

بین راه از ملل مختلف آید به نظر
عاشقان عجبی شور و نوای عجبی

عشق سردار شهیدان همه را وصل کند
واصلان عجبی میر ولای عجبی

موکب و خیمه زوار حسینی بر پا است
خادمان عجبی صحن و سرای عجبی

گر تو خواهی که بدانی ز حسین منزلتی
اربعین رو تو نگر شأن‌و عُلای عجبی

هر یکی از پی درمان، طبیبش جوید
درد های عجبی هست و دوای عجبی

یادم آمد ز حسین سبط نبی در عاشور
ماجرای عجبی دشت بلای عجبی

إرباً إربا شده از ظلم عدو اکبر او
نوجوان عجبی چهره گشای عجبی

تیر سه شعبه درید حلق علی اصغر او
نو نهال عجبی تیر فنای عجبی

آه از آن دم که جدا گشته سراز پیکر شاه
جسم وجان عجبی راس جدای عجبی

خواهرش از غم او صیحه زنان مویه کنان
گریه های عجبی داشت نوای عجبی

گشته دستان ابوالفضل ز کتفین جدا
قهرمان عجبی مرد وفای عجبی

آتش ظلم زدند قوم بد اختر به خیام
شعله های عجبی دود و فضای عجبی

بر فرس روی شهیدان زجفا تازیدند
مرکبان عجبی ظلم وجفای عجبی

عترت سرور مظلوم حسین گشت اسیر
راضیان عجبی قدر وقضای عجبی

سامعا آی و نگر قطعه‌ی از خلد برین
جایگاه عجبی خلد نمای عجبی

دشمن آل علی مسکن شان در دوزخ
دوستداران علی زیر لوای عجبی

سید مصطفی سامع

السلام علیک یا صاحب الزمان

اللهم عجل لولیک الفرج 
                                

                                
                                
                            </div>
                            <div class=

محمد