من روی تو را یار به نزدیک ندیدم

من روی تو را یار به نزدیک ندیدم

از گوشی همراه صدای تو شنیدم

لرزید دل آن لحظه که خندیدی و گفتی

دنیای منی ای گل شب بوی سفیدم


شهناز یکتا

آب درگوش سنگ زمزمه کرد

آب
درگوش سنگ
زمزمه کرد
نمی توانی مرادربندکنی
آب
به سادگی
ازسنگ عبورکرد...
و
این چنین
آبشار
پدیدآمد..


خلیل شعبانزاده

من طلسم هر چه دادن باختم

من طلسم
هر چه دادن باختم
کاش باشد دنیایی که انتظارش می کشم
گر بگیرند بیشتر از اینان ز من
کاش بگذارند بماند
دنیایی که با تو در ذهنم ساختم


سینا امیرخسروی

در مسلک ما زن

در مسلک ما زن
مظهرِ زیبایی بی انتهاست
مظهرِ عشق و وفاست
می زند ارام رنگ بر زندگی
پاک می کند خانه از تیرگی
ناز در محدوده شیرین اوست
نبضِ این دنیا رنگِ احساسِ اوست
لطفِ یک مِهرش
خالقِ جانِ جهان
در همه جای زمان
زن،شکوه خلقتِ جانان،نشان
هر ترانه ، هر حدیثِ دلبرانه
دارد از زن نوبرانه
هر لحظه و هر روز
یک عالم عاطفه
دستچین میشود در دلش بی بهانه

سروش جلالی

گفتند زندگیت چگونه گذشت؟

گفتند زندگیت چگونه گذشت؟
گفتم امان از خار در چشم و استخوان شکسته در گلو
گفتند چه یافتی ؟
گفتم ظلمی که هر روز در جام زندگیم ریختن
گفتند چه می خواهی ؟
گفتم پروازی بدون بازگشت
گفتند در دنیا چه دیده ای ؟
گفتم مگر بوی خون حسین به مشامتان نمی رسد؟
سکوت کردند و گفتند
هر آینه می خواهی بالا بیا

پا در خون حسین جفا بود

زهره مومنی

دیگر از چشمان تو نخواهم سرود

دیگر از چشمان تو نخواهم سرود
که نور از سکه بیافتد
که به آبی‌سنجِ آن
راز دریا برملا شود

جزیره‌ی عشقِ هزارتو؛
منظومه‌ای که تو در آنی
تابستانِ خوشه‌ها
و کهربای کودکیِ تو
تا به اکنون.
آشناست با تو
تاریکی قدیم من

آن زمان
که کبوتر روشنی
از دهان تو به دهان من پرید
تنم را
پیمانه‌ی خُمِ سپیده‌دمان ساخت.
جلبکِ روز
جهیدن گرفت
و خطوطِ هم‌آوای جنگل و آسمان
گذرِ قطار آبی تو
از میانه‌ی روحم را
به من بشارت داد.

حسین صداقتی

باز دریا،با بهانه

باز دریا،با بهانه
با دلی پر از زمانه
می‌خورد بر ساحل دل های غمگین از ترانه
یادم آرد آن نوای دلنشین
عطر دل انگیز جوانه
سبز و تازه
رو به دریاهای مواج
عاشقی دلخسته بودم
قلبِ عاقل
عقلِ عاشق
خیس و لرزان
با دو چشمان ترم
می دویدم همچو لیلا
می شنیدم از بهاران
داستان های خیالی
از درخت و کوهساران،
عشق های جاودانی
مَتَل های خیالی بس گوارا بود
عشق های جاودانی وه چه زیبا بود
می شنیدم این گوهر های نهانی
رازهای زندگانی،دردهای آسمانی
بشنو از من،عاشق من
گرچه گاهی خوب،گاهی خوب تر
عشق می ماند برایت...


ستایش وادیدار

قصه‌ی رازآلود جنگل را

قصه‌ی رازآلود جنگل را
باد زمزمه می‌کند
برای جهان
که بشناسد
جادوی جنگل را

شبنم حکیم هاشمی