کمی از تو هنوز به من فکر میکند

کمی از تو هنوز به من فکر میکند
ولی
این حواس پرت
خیلی پیشترها...
تمام خودش را
کنارتو جاگذاشته ...


سیدحسن بدیعیان خیرآبادی

ردیف چشمانت غزل هایم را پراکنده می کند

ردیف چشمانت
غزل هایم را پراکنده می کند
خسته شدم
از تکرار" دوستت دارم"
بس که
آرایه های دلم منظم
وهجاهای قلبت نامنظم است.
می ترسم ...
می ترسم از روزی که خواه ناخواه
از قافیه ی تنت عقب بمانم
و شعرهای ناتمامم
را هیچ احساسی تمام نکند...

سپیده رسا

تا ابد جایگاهت در دل من است

تا ابد جایگاهت در دل من است

خانه ات کاشانه ی جان من است

چشم نازت آتش دین من است

لعل نابت نیز آیین من است

اقبال ما گرعاشقی وسوختن است

شوق تو بادلبران چون جوشن است

گر،دیده رقصان درصورت بت ها است

آرزوی هربتی گل عذاری باتواست

آزاد ار بت شکن دوران است

چون غیوری بی قرار و عاشق است


علی اکبری

قلبم پر درد ِولی

قلبم پر درد ِولی
لبام میخنده
خسته از ادما
از این همه ادعا
دگه حوصله خودمم ندارم
به تکرارِ زندگی ناچارم
همش فریک رو نتای گیتار
فکروخیال و پشت هم سیگار و سیگار
چشمایِ همیشه خیس
اونی که باید باشه دگه نیس
همش کلافه و بی خواب و بیدار
همش تا صبح بغض و نگاه به دیوار


شنیکاحسینی

دل انگیز و دلیر و مست می رفت

دل انگیز و دلیر و مست می رفت
دل و جان برکف و در دست می رفت

نه تنها او بدان سو رو نهاده
که با او هرچه بود و هست می رفت

مسیرش شاهراه آسمان بود
مخالف سوی هر بن بست می رفت

فلک نیلی ، به انگشت شهابش
ز داغ، او سینه را می خست می رفت

به شوق دیدنش روییده نرگس
صد افسوس او دمی ننشست می رفت

دل پیمان شکن افسوس می خورد
که زیرا آنکه دل نشکست می رفت


همیشه تا رسیدن وقت دیر است
کسی باید که دل می بست می رفت

ردای شعله در بر چون سیاوش
ز تردید و گمان می رست می رفت

زمان در حسرت و اندوه می سوخت
که ناب لحظه ها از دست می رفت

رشیدحسینی

در بیـابـان، گلهـــــا خــار مـی‌شـود

در بیـابـان، گلهـــــا خــار مـی‌شـود
از ندانم کـاری، آباد ویـران مـی‌شـود

بشکن آن قفل زنگار بسته ی ذهن را
کز ورایش آتش، گلسـتان مـی‌شـود


روح الله معتمدی

ساکت وآرام با عشق تونجوا میکنم

ساکت وآرام با عشق تونجوا میکنم
تاابدیادتورادرسینه برپامیکنم
رازعاشق بـودنم راهمصدا با گریه ام
پاک ومعصومانه درپیش توافشامیکنم
قلب پرمهرتوبوی بیقراری میدهد
من چرادلتنگیم رابی توحاشا میکنم
عطرپاکت درفضای خانه پیچیده هنوز
ازفضای خانه راهی بردلم وامیکنم
شیشه های دل پرازگردوغباربی کسیست
فرش دل رامی تکانم، شیشه راهامیکنم
گربمانی وشود قلبم اقامتگاه تو
خانه ی دل رابه عشق تو محیامیکنم
رفتی وهرگز ندانستی دلم محتاج توست
باورم این بودخود راباتوپیدامیکنم
رفته ای اما دلم بی وقفه یادت میکند
هرکجاباشی تـوراازخودتمنامیکنم


معصومه یزدی