در بهار گذار از رقص شکوفه ها

در بهار گذار از رقص شکوفه ها
در خراب آباد شهر پر تنش
از کجای قصه ی هزار فصل نبودن هایت بگویم
از کدام پاورقی دلتنگی های شبانه ام دَم بزنم
که هر شب خود را
نجیبانه به تقدیر این دلدادگی سپرده ام
برای دیدن آفتاب عشق تو ....
چه بگویم از روزهایی که بی تو می آیند
و خورشید نقاب از چهره بر نمی گیرد برای روشنی روزهایم....

شاکیم از تمام روزهای بارانی
دلم از جنس آسمان ست
و طعم نفس هایم به بوی باران آغشته
دیگر قامت نیلوفر نوپای احساسم به بلندای آغوش دلتنگی نمی رسد...
بیا
می خواهم پیچک تنهایی ام
به دستان عشق تو گره بخورد
و مویرگ احساسم نبض بگیرد
در هم آغوشیِ رویاهای عاشقانه....

دکتر محمد ملاکی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.