سوخته ام , از غم هجران تو

سوخته ام , از غم هجران تو
دل به دلم نیست عزیز , جان تو
عشق تو و مهر تو در جان من
جان و وجودم , همه قربان تو
هر دم من , نقش خیال تو شد
بازدمم , آه زهجران تو
دلخوشم از عطر تو در کوچه ها
دست نهم , دست به دستان تو
دشت وجودم چو گلستان شود
خیس کند گر نم باران تو
وای بر این حال پریشان من
آه از آن , زلف پریشان تو
رنگ رخ زرد و دل خون من
آه از آن , ناوک مژگان تو
کشتن عاشق چو منی , وای من
آتش آه من و دامان تو
بهمنی از یاد برفتی و رفت
آخر عشق آمد و پایان تو


حسین بهمنی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.