میخرم باجان ودل شعری اگر دارد کسی

میخرم باجان ودل شعری اگر دارد کسی
یک بغل با بوسه و چند نوع نگاه بی کسی

میخرم از رهگذر ، از آنکه دارد بار خود
بوته بوته ساقه ساقه جرعه جرعه مِی رسی

هرچه داری واگذار اینجا توقف مطلقا
گوشه ی این کوچه دارد مادری دلواپسی

من در این کوچه به دنبال گلی رویایی ام
دلبری با موی افشان ، دامنی از اطلسی


مانده ام در کوچه های سرد این شهر "غریب"
با منِ آشفته گو ، پس کی به دادم میرسی ؟

در غروبِ سرد و تاریکی که در پَستی گذشت
مستِ مِی شاید مرا با خوشه های نارَسی

اندک اندک خرد گشتم زیر بارِ. محنتت
ساقیا می را بریز از عالَمی پیش و پسی ...


#حسین_اسکندری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.