تو را چگونه بگویم ؟!

تو را چگونه بگویم ؟!

که فکر هیچ واژه ای

به ارتفاع تو نمی رسد

پرویز صادقی

پاییز است و عجب نقش و نگاری دارد دیدی که

پاییز است و عجب نقش و نگاری دارد دیدی که
خزان به خود جهانی دارد؟
چَشم باز نگهدار و جهانی رابین کین جهانِ زیبا
بَه که چه آنی دارد
آنم همه اوست پاییز و خزانم همه اوست دیدی
که جهان چه مهربانی دارد؟
پاییز رَسید و مبتلایم کرد این رنگ و نگار شعریست زیبا چه رُمانی دارد
باد در گوشِ همه برگ و درخت ترانه ای زیبا خواند برگ فُتاد گویی که نشانی دارد
نشانش همه آنست چون نقطه پرگاریم ما
پرگار جهان چون دَوَرانی دارد

همه فصلهای خدا یکرنگند انگار خزان در دلِ خود
رنگین کمانی دارد
خزان هم چو بهار عالمی دارد عالمِ خزان به هر
دلی ناگفته نهانی دارد

اشرف شایسته

رفتن همیشه حقیقت تلخی نیست ...

رفتن همیشه حقیقت تلخی نیست ...
گاهی برای آمدن آرامش...
باید رفت ...


سهیل ساسان

گلایه ی دلت را کجای دلم بگذارم نازنین؟!

گلایه ی دلت را
کجای دلم بگذارم نازنین؟!

که زیبایی ت
لب به لبش کرده
.
بیهوده سربه سر دلت می گذاری

گلایه را بیرون دلت بگذار


تا

من

کمی جابه جا شوم
.
.
راستی
چشمانت را که به ناز از من می گردانی
زیباتر می شوی

رضا پریشان

و من برای آمدنت تا فردای نیامده می مانم

با تکرارش خسته نمی شوم
قوی می شوم
دوست داشتنت را می گویم
همان که هم نغمه های بهاری دارد و
هم گرمای مرداد
هم خنکای مهر
هم زردی پاییز
هم آغوش یلدایش باز است
هم سفیدی زمستان
هم جنب و جوش اسفند
نواهای فرودین با تو بر پا می شود
و زیبایی اردیبهشت در دستان توست
خرداد بی بهانه برایت بهاری می کند
و من برای آمدنت
تا فردای نیامده می مانم


ام البنین دهقان

صفر را دوست دارم

صفر را دوست دارم
بی پروا
بی رو دربایستی
گرد چون روزگار

یک هم اگاه است
بی صفر تنهاست


رضا شاه شرقی

خواب دیدم, گره از خواب من ای کاش کسی باز کند

خواب دیدم, گره از خواب من ای کاش کسی باز کند
کسی تعبیرِ مُعَما و چنین فلسفه و راز کند

خواب دیدم شده مهمانِ من آن یار و ندارد نَظَری
من ندانم ز سَرِ قهر بود یا که به من ناز کند

نیست یوسف چه کنم کیست که تأویل کند خوابِ مرا
کاش تعبیرِ خوش از خواب من این خلقِ زبان باز کند


کاش گویند که به تقدیرِ من ای یار وصالِ تو بُوَد
تا که یک لحظه دل از این خبر خوش, پر و پرواز کند

شوری افتاده به دل, وسوسه دارد چه کند چاره چه است
چه کند حارسِ دلداده جز اینکه غزلی ساز کند


محمد صادق حارس یوسفزی