عصر بود

عصر بود

و اتاق تاریکی را مزه مزه می کرد

من از بافتنی دست کشیدم

و کلاف خیال را شکافتم

تو

نبودی

و من اندازه ی دست هایت را گم کرده بودم

تو نبودی 

و آسمان و ریسمان را به هم می بافتی

که نبودنت را موجه کنی

من اما دفتر حضور و غیاب نداشتم

معلم نبودم

و قرار نبود آخر این عشق از من بیست بگیری

خواب آلوده از راهروی بهانه هایت گذشتم

دیوار هایش را کورمال کورمال دست کشیدم

از نقطه خط های این انفرادی طولانی

فقط یک جمله پیدا بود

من اما 

خود را به فراموشی زدم

اندازه ی دست هایت را پوشیدم

تا خیال انگشتانم را ببافی


((روشنک آرامش))

دفترِ تقدیرِ من،

دفترِ تقدیرِ من،
مملو ز انشای تو
کاهل و پژمرده نیست،
شاعرِ کوشای تو
شب همه مَستان رِسند،
قلب، قلم، قافیه
سینه ندارد دگر،
بیم ز افشای تو
حادثه‌ای دیدنی‌ست،
بوسه به رویا زدن
گونه‌ی سُرخت ز شرم،
لذتِ حاشای تو
وه که چه خوش‌قاب شد،
خاتمه‌ی این خیال
تو به تماشای ماه،
من به تماشای تو!


زهرا میرزایی

چه دریاهای خشک را گریستم

چه دریاهای خشک را
گریستم
وچه ابرهای نباریده را
آنگاه که
در قحطی محبت
تشنه گریستم


منوچهر پورزرین

خانه‌ ها

 گفت

خانه‌ ها در غیاب ساکنان‌ شان

خواهند مرد

و سپس به قلبش اشاره کرد


((محمود درویش))

زوال گل از زخم بادهاست

زوال گل
از زخم بادهاست

در هر کوچه
اندوهِ چشمه‌ای از هوا

در قلب من
بازایستاده‌اند
مضرابِ کلمات

آه...!

من
شعر
گل
هوا
درد می‌کشیم
غیاب عطر تو را.


حسین صداقتی

می‌ترسم از سرخی خرداد

می‌ترسم از سرخی خرداد
که باز هم بخواهد
تابستان را
با تیر آغاز کند ...

باید اسفند دود کنم
من
خوابِ بهمن دیده‌ام...!


مسعود_احمدی

تنهایى دیگر ملال نیست

تنهایى دیگر ملال نیست

بشارتى‌ست از این اندوه و

اشکى که از چشمان من مى‌گریزد

به هنگام ظهر بود که دانستم

تو نیستى و من باید

این مانده‌ى عمرم را که مى‌خواهم

با خوشه‌ى انگور و خنده‌ى کودک صیقل دهم

در همه‌ى روزهاى بى‌سرانجام ادامه دهم‌


((احمد رضا احمدى))

پناه می برم به ابرهای نباریده

پناه می برم به ابرهای نباریده
صداهای سرگردان
پروازهای بی صاحب
و به تو
ای درد ناشناس!

آسیه_حیدری