آمدی از پشت حصار مه

آمدی
از پشت حصار مه
قامتت چشم نواز
با عطر دل انگیز بهار
چشمهایت خسته و ابری
آسمان
باران گرفته دلگیر
سرد سرد
در آغوشم بیا
بال می گسترانم
سقف میسازم
درون سینه ام کلبه ای امن
هیزمیِ استخوان هایم
در حال سوختن
گرم گرم
آرام بگیر
بستری از جانم خواهم ساخت
لبخند بزن

سحر قاسمی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.