ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اگرچه از همه ی وعده ها فراری بود
قرار ما فقط این بار بی قراری بود
شبی که بار سفر بست، من خودم دیدم
تمام شهر غم و درد و سوگواری بود
گشاده رویی شان سرسری و ساده ولی
هر آنکه زخم به من زد عجیب کاری بود
همیشه حال دلم را درست می فهمید
درخت باغ که لبریز کنده کاری بود
نگاه کردم و خود را به جا نیاوردم
به جایش آینه لبریز شرمساری بود
چه قدر کشته و یا نه... شهید دارد- عشق
چه راه خوب و قشنگی به جان سپاری بود
زینب اکبری