چشمانت راز آتش بود

چشمانت

راز آتش بود.

در التهاب قلب ویران شده ام

و لبانت چون دشنه ای سوزان

که مرهم تمام زخم های قبل از تو با من بود !

و آنقدر با آتش دوست داشتن

و عطر تنت زندگی کرده ام

که همه چیز را از یاد برده ام جز تو

و حالا دیگر هراسی ندارم

از این همه سوختن

از این همه زخم

و خاکسترِ خاطراتی که

از من و تو به جای خواهد ماند.

 

"محدثه بلوکی"

 

از کتاب: آزادی، چون رقصی در باد
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.