بوی صبح می‌دهی،

بوی صبح می‌دهی،
و گنجشک‌ها
در خنده‌هایت پرواز می‌کنند.
حسودی‌ام می‌شود
به خیابان‌ها و درخت‌هایی،
که هر صبح
بدرقه‌ات می‌کنند...
حسودی‌ام می‌شود
به شعرها و ترانه‌هایی که می‌خوانی
- خوشا به حال کلماتی،
که در ذهن تو زیست می‌کنند!-
دلم می‌خواهد
یک‌بار دیگر
شعر را
خیابان را
تمام شهر را،
با کودک مهربان دست‌هایت
از اول،
قدم بزنم...

مریم_ملک_دار

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.