آبشار زلفهایت را کنار بزن و بگذار

آبشار زلفهایت را
کنار بزن و بگذار
عبور کنم از
پرده ی مه آلود
غار چشمهایت ،
مرا در عمق نگاهت
پناه ده


مژگان فتوحی

وقتی دیدم

وقتی دیدم
دیدنت در رویاها
چون کشیدن نقش هایت
در ساحل دریای چشمهایم
با موجی به هم میریزد
نامت را
به نیزار مژگان سپردم
که زمزمه اش کنند ,
تا نسیم نفسها
بارور شوند
به نامت
و جهان پر شود
از یاد تو

مژگان فتوحی

به شوق پرواز

به شوق پرواز
در بیکران خویش
غرق در تنهایی
با اشکهایم بال می سازم

مژگان فتوحی