بعد از تو

بعد از تو
نه حرف زدم
نه راه رفتم
نه خوابیدم
بعد از تو
تمام تریبون ها
شلنگ های اشک شدند
تمام جاده ها خیس
توی رود می خوابیدم
بعد تو تمام درختان می گریستند
بعد از تو مرگ خجالت کشید

و ترسید
اطراف خانه ی ما آفتابی شود.

فیض_شریفی

آن هنگام که به پایان سلام می کنم

آن هنگام که به پایان سلام می کنم
هیچ چیز
هیچ تصویری از خاطره نمی ماند
تنها واژه ها می مانند
واژه های مثله شده
جا به جا شده

تو سده های بلندی
در من
با من بوده ای
من بزودی هیچکس بن هیچکس خواهم شد
مثل اولیس، هومر و رفو
تو تمام زندگی من بودی
تو تمام واژه ها به دوران
ها

فیض_شریفی