ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
تو را از هرکه پرسیدم
به من خندید و این را گفت.
برو ای مست دیوانه
به دنبال که می گردی؟
تو را دیگر نمی خواهد.
سیاه مستی؟به دنبال که هستی تو؟
تَهِ فاز چه هستی تو؟
در این شهر آبرو دارم
عجب دیوا نه ای هستی
که حالت را خریدارم.
چه می خواهد تو را آنکس
که نامی معتبر دارد؟
دوصد معشوق پنهانی و زیبا را بغل دارد.
تو یک بی آبرو هستی
تویی که مست و مدهوشی
تو در هر محفلی بی شک
پیا پی باده می نوشی
شکسته او ، سبو اش را
رها کن ، جستجو اش را
چرا باید بریزد او، به پایت آبرو اش را
ولی شاید نمی دانست!!
که من از فکر هر روزش ،
به خمر و باده افتادم.
خودم دانم ، خدا داند
من از نامهربانی ها ،کف میخانه افتادم...
فرزانه فرحزاد
تورا آسان نمی خواهم
تو را باید تمنا کرد
تورا آرام و با احساس
هزاران بار معنا کرد
تو یک دیوان اشعاری
تو را از سر نوشت ، باید
نوشتن از تو آسان نیست
به لطف واژه ها، شاید
تو در شعرم نمی کنجی
تو ای روشن تر از خورشید
تو را باید، تنفس کرد
تو را باید ، گهی نوشید
فرزانه فرحزاد