ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
می شناسمت
چشمهای تو
میزبان آفتاب صبح سبز باغهاست
می شناسمت
واژه های تو
کلید قفلهای ماست
می شناسمت
آفریدگار و یار روشنی
دستهای تو
پلی به رؤیت خداست
شفیعی کدکنی
تو خامشی، که بخواند؟
تو میروی، که بماند؟
که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
...
بخوان به نام گل سرخ و عاشقانه بخوان
حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی
محمدرضا شفیعی کدکنی
در چهار راهِ بردهفروشان
نخاسِ پیر فردا
یک خطبه در ستایش آزادی
ایراد میکند
ای روزگارِ شعبدهبازِ نهان گریز
یک مشت آجیلِ خنده
بهرِ تماشا در جیبِ ما بریز...
اگر ساحل خموش و صخره آرام
وگر کار صدف چشم انتظاری ست
من و دریا نیاساییم هرگز
قرار کار ما بر بی قراری ست
استاد شفیعی کدکنی
در کوی محبت به وفایی نرسیدیم
رفتیم ازین راه و به جایی نرسیدیم
هر چند که در اوج طلب هستی ما سوخت
چون شعله به معراج فنایی نرسیدیم
با آن همه
آشفتگی و حسرت پرواز
چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم
گشتیم تهی از خود و در سیر مقامات
چون نای درین ره به نوایی نرسیدیم
بی مهری او بود که چون غنچه ی پاییز
هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم
ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه
رفتیم و سرانجام
به جایی نرسیدیم
شفیعی کدکنی
اگر عشق نمی بود
علف های بهاری
در آن سرد سحرگاه
سر از خاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
ز سنگ سیه آن چشمه جوشان
گریبان زمین را به جنون چاک نمی زد
اگر عشق نمی بود
بر آن شاخه انجیر تک افتاده ، چکاوک
چنین پرده عشاق ، طربناک ، نمی زد
اگر عشق نمی بود
اگر عشق نمی بود
شفیعی کدکنی