من امشب ماه را گُم کرده ام

من امشب ماه را گُم کرده ام
کوچه تاریک است و راه خانه را گم کرده ام

یک شبی با من ازاین جا رد شدی
آن شب و آن خاطره , آن راه را گم کرده ام

گفته بودی آمدی دل را تصاحب کرده ای
من خود دل را نه صاحب خانه را گم کرده ام

عهد کردیم از من و من از تو و جان در دل و روح همیم
من ولی جان را میان این همه گم کرده ام

رفتی و بی من از اینجا رد شدی
خوش گذشتی من خودِ خودرا خودم گم کرده ام...


سعیده رضائی