غیراز تو..

غیر از تو
ازین پنجره
همه چیز دیده می‌شود
یعنی از پنجره

هیچ چیز دیده نمی‌شود


"رسول یونان"

آن‌ها که تنها زندگی نکرده‌اند

آن‌ها که تنها زندگی نکرده‌اند
نمی‌فهمند
که سکوت
چگونه آدم را می‌ترساند
چگونه آدم با خودش حرف می‌زند
نمی‌فهمند که آدم
چگونه به سمت آینه‌ها می‌دود

در آرزوی دیدن یک هم‌دم ..


"اورهان ولی"

برگردان:رسول یونان

زمان کند می گذرد بی تو..

نه نسیم می‌وزد
نه صدای آوازی می‌آید
و نه
در داستانی که می‌خوانم
قهرمان، کاری می‌کند
زمان
کند می‌گذرد بی‌تو
روغن کاری می‌خواهد

این چرخ قدیمی .


"رسول یونان"

دیگر نمی توانم کلاغ را به عقاب تشبیه کنم..

دیگر نمی‌توانم
کلاغ را
به عقاب تشبیه کنم
میوه را
به چراغی افسانه‌ای
چمدانت را بسته‌ای
و شاعری دیگر کار من نیست
پشت سرت
مثل آپارتمانی فرسوده
در خود فرو می‌ریزم
و ..

کوچه را زشت می‌کنم ..


رسول یونان

بهارآمده..

با یک بغل گل سرخ می‌آیم !


زخم‌های قلبم شکوفه کرده است


اما افسوس


کسی گل‌های مرا نخواهد دید


بهار آمده


همه‌جا پر از گل و شکوفه است ...


"رسول یونان"

وظیفه من دعوت به زندگی ست ..

هم از قساوت سنگ خبر دارم
هم از بیرحمی آتش  ..
هم از باران های سرب
هم از درازای روزهای گرسنگی ..
هم از خودکشی نهنگ ها خبر دارم
هم از ترک برداشتن تخم کبوترها
از خزیدن مار
زیر شیروانی های ساکت ..

با این همه باید از گل ها حرف بزنم
از دریاها
اسب ها
پرنده ها
و رودخانه ها
که از باغ های دوردست
سیب و گل سرخ می آورند
باید از زیبایی حرف بزنم
وظیفه من دعوت به زندگی ست !

" رسول یونان"

خودم را جایی جا گذاشته ام..

خودم را

جایی جا گذاشته ام

شاید کنار تو

در باغ های سیب

شاید بالای تپه ها

و یا شاید

در جاده ای که

جنگل را دور می زد و

به دریا می رسید

روبروی آینه ایستاده ام

اما

از چهره ام خبری نیست!

 

"رسول یونان"

و من شاعر شدم..

بچه که بودم، تو برای من بادکنک بودی


و بعد گل سرخی زیبا در گلدان خانه.


سرانجام تو کلمه و من شاعر شدم.


می دانم،


فردا تو قطاری مهربان خواهی شد و مرا از اینجا خواهی برد.


(رسول یونان)