ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در آرزوی دیدن یک همدم ..
"اورهان ولی"
برگردان:رسول یونان
این چرخ قدیمی .
"رسول یونان"
کوچه را زشت میکنم ..
رسول یونان
با یک بغل گل سرخ میآیم !
زخمهای قلبم شکوفه کرده است
اما افسوس
کسی گلهای مرا نخواهد دید
بهار آمده
همهجا پر از گل و شکوفه است ...
"رسول یونان"
خودم را
جایی جا گذاشته ام
شاید کنار تو
در باغ های سیب
شاید بالای تپه ها
و یا شاید
در جاده ای که
جنگل را دور می زد و
به دریا می رسید
روبروی آینه ایستاده ام
اما
از چهره ام خبری نیست!
"رسول یونان"
بچه که بودم، تو برای من بادکنک بودی
و بعد گل سرخی زیبا در گلدان خانه.
سرانجام تو کلمه و من شاعر شدم.
می دانم،
فردا تو قطاری مهربان خواهی شد و مرا از اینجا خواهی برد.